تعریف
سعد و نحس
ایام
خرافات در احكام و
مراسم نظير ساعت ها و روزها و ماه هاي سعد و نحس كه انسان ها به وجود آوردهاند
و نظير سحر و جادوگري و احكام و مراسمي كه در حاشيه سحر و جادوگري به وجود
آمده. آن قدر زياد و فراوان است كه انسان ها را در طول مدت تاريخ كلافه
نموده است. يك مرتاض و مبتلا به خرافات خود را ملزم ميكند كه به گرسنگي
و تشنگي و رياضت هاي مهلك مانند عزلت و گوشهگيري در حال تنهايي و مانند
مغلول شدن به قيد و زنجيرها و دراز كشيدن روي ميخ ها و سرگراني در جنگل
ها، طواف و عبادت در اطراف درخت ها و
بت ها و امثال آن خود را به مراسمي مبتلا ميسازد كه هيچ ارتباطي به تكامل
و طبيعت ندارد. خط تكامل روحاني و نفساني انسان به فكر و تعلم است نه
رياضت كشيدن و خود را از خدمت به مردم و نعمت هاي خدا محروم كردن. سعد و نحس از طريق اعمال بد و خوب انسان به وجود ميآيد
نه از ساعت ها و زمان ها و شب و روزها. عمل نيك در هر زماني كه انجام
پذيرد مانند خدمت و احسان به مردم و صله رحم و ارتباط با خويشاوندان سعادت
آور است. عمل بد مانند ظلم و ستم به مردم و دروغ گويي و فتنه انگيزي و
سخن چيني در هر زمان و مكاني كه انجام گيرد شقاوت ساز است. اگر انسان در
راه تكامل متوقف شود و ازكار و حركت دست بردارد زمان و مكان هم براي او
متوقف ميشود سعادت و شقاوتي براي او به وجود نميآيد. اگر در طريق صداقت و
امانت و عدل و احسان فعاليت كند ظهور سعادت براي او حتميت پيدا ميكند و در
جهت ظلم و ستم و دروغ و خيانت شقاوت ظاهر ميشود. دين مقدس اسلام براي
رها ساختن انسان از خرافات و موهومات احكام و مراسمي به وجود آورده است كه
اشتغال به آنها انسان را به حقيقت و واقعيت مربوط ميسازد مانند حج و
زيارت ها وروابط و ميهماني ها و انفاقات و اطعامات كه هر يك از اين ها روابط
اجتماعي ميسازد و او را به محبت خدا و انسان ها را با جلب محبت به يكديگر
مربوط ميكند. و اما خرافات در عقايد معتقد شدن به چيزهايي خلاف واقع و
حقيقت است مانند معتقد شدن به اين كه طبيعيات بدون مشيت و اراده خدا منشأ
اثر است و يا اعتقاد به اين كه اين طبيعيات بين انسان و خدا واسطه بوده
انسان را به خدا و حقيقت مربوط ميسازد و يا اعتقاد به وجود صفاتي براي خدا
برخلاف واقعيت و حقيقت چنان كه قسمتي از اين عقايد خرافي را در اين آيه
شريفه بيان كرده است و ميفرمايد: براي خدا از طايفه جن و عوامل مخفي
شريك تراشيده اند و آن عوامل مخفي و خرافي را در برابر خدا منشأ اثر مي دانند
و خود را سرگردان مي سازند. براي خدا پسر و دختر و زاد و ولد به وجود آورده اند.
نميدانند كه خدا منزه از يك چنين صفات و اوصافي است كه آنها گفته اند:
او نظير اجسام و ماديات نيست كه منشأ زاد و ولد باشد يا از بندگان خود فاصله
ندارد كه براي رسيدگي به بندگان و يا نتيجهگيري آنها احتياج به وسائط
ظاهري مانند جماد ونبات و حيوان و انسان و يا وسائط خيالي و انساني داشته
باشد كه انسان ها براي ارتباط و استفاده از لطف خدا احتياج به آن وسائط
داشته باشند و به آنها معتقد باشند. براي ردّ يك چنين عقايد خرافي در آيات
بعد خداوند خود را به بديعيت و تنزه از جفتگيري و زاد و ولد وصف ميكند.
كلمات بديع و مبدع و ابداع و بدعت همه از يك ماده مشتق است. به معناي
ظهور شيئي بدون سابقه يا ظهور علم و دانش و يا عالم و دانشمند و يا ظهور
صنايع طبيعي و انساني بدون سابقه است. ظهور هر چيزي كه سابقه نداشته
باشد و از روي نقشه و نمونه قبلي به وجود نيامده باشد بدع و بدعت مينامند.
و اظهار كننده يك چنين شيئي بيسابقه را بديع و مبدع ميگويند: خداوند در
آيات قرآن خود را به صفت ابداع و بديعيت مي ستايد. به همين مناسبت كه
آن چه مي گويد و آن چه مي سازد بي سابقه است روي نمونهها و نقشه هاي
قبلي نميگويد آن چه مي گويد و نمي سازد آن چه ميسازد بديع است زيرا اگر
در آفرينش شيئي و يا شخصي و يا علم و دانشي احتياج به نمونه و سابقه داشته
باشد يك چنين احتياج دليل عجز و جهل او است و او از ناداني و ناتواني منزه
است علاوه آن نمونه و سابقه قبلي كه بدون اراده او به وجود آمده است بر
او حاكميت دارد. لازمه يك چنين حاكميتي ظهور دور و تسلسل و يا تعطيل عالم
از وجود يك خداي قاهر و قادر و دانا و توانا و مستقل الذات است. ما به خوبي مشاهده ميكنيم كه آن چه در عالم به وجود آمده به دليل اتكاء به
علت قبلي به وجود آمده است. آن چه در عالم مشاهده ميشود معلول هايي است
كه هركدام علت مستقل و جدا گانه اي دارد و همه آن علت ها باز در جاي خود
معلول علت ديگر. براساس قضاوت عقل تمامي علت ها و معلول ها بايستي به اصلي
متكي شود كه در جاي خود علت و معلول نيست و منزه از صفات ذاتي و عرضي
تمامي علت ها و معلول هاي طبيعت است. پس آن موجودي كه به ذات خود و به علم و
قدرت خود متكي است از نظر ذات و قدرت نمونه و شبيهي در عالم براي او نيست
چون خود بيسابقه است و نتيجه علت ها و معلول هاي علت ها و معلول ها نيست.
علم و قدرت او هم بي سابقه است و چون علم و قدرت او بيسابقه است خلقت
و آفرينش او هم بدون سابقه و بدون نمونه و نقشههاي قبلي واقع ميشود. به
همين مناسبت كه علت و معلول ميآفريند و به اتكاء علم خود بدون نقشه و
نمونه قبلي خلق ميكند خود را به بديع و بديعيت ستايش مي كند و مي فرمايد:
بديع السموات و الارض كلمه بديعيت و
ابداع دلالت مي كند بر اين كه آن چه مي آفريند سابقه مادي و علمي و نقشه اي
ندارد يعني مواد و مصالح ساختماني عالم آفرينش بدون سابقه است. همچنين
شكل و صورت تركيبات بدون نقشه و بدون سابقه انجام مي گيرد. اگر صنايع
طبيعت از موادي به وجود آيد كه همراه خدا از ازل تا به ابد بوده و پيدايش
شكل ها و صنايع طبيعي از آن مواد و مصالح اوليه از طريق مبدأ و مشتق و زاد
و ولد باشد پس آن چه خلق ميكند بيسابقه نيست يعني مواد و مصالح آن از
ازل بوده است. در اين صورت خداوند به كلمه ابداع و بديعيت قابل ستايش
نيست زيرا آن چه ساخته از مواد اوليه به وجود آورده كه از ازل بوده است.
به همين مناسبت خود را به بديعيت وصف ميكند كه به انسان ها بفهماند كه
آن چه ساخته بدون سابقه و بدون نمونه بوده است.
پس با وصف بديعيت تمام عقايد خرافي مولود فكر انسان ها را كه خداي خود را
تشبيه به ماديات و طبيعيات و يا خياليات ميكنند از خود نفي ميكند و اثبات
مينمايد كه ذات مقدس او قابل درك و قابل كشف نيست و در طبيعيات و ماديات
نمونه و نظير ندارد تا اين كه اوصاف شما به ذات او قابل انطباق باشد. اين
است خداي شما كه آفريننده آسمان ها و زمين است و به هر كاري دانا و
تواناست. (تفسیر سوره انعام)