چگونه كارها به مشيت خدا واقع ميشود و خدا
مسئول آن نيست؟
هر حادثه اي خواه در طبيعت و خواه به اراده و
عمل انسان ها به مشيت خدا واقع ميشود. حديث مشهور و معروف ميگويد: لا يقع شيئي
في الارض و لا في السماء الا بمشية الله. آن چه در زمين و آسمان واقع ميشود
به مشيت خدا واقع ميشود و حديث ديگر ميگويد: ان الله تعالي لا يعصي بغلبة و لا يطاع
باكراه. يعني هرگز كسي از افراد بشر به عنوان
غلبه بر خدا مرتكب گناه نشده و هرگز كسي با اكراه و اجبار خدا را اطاعت
ننموده است. اين معني كه هرگز گناهكاران بر خدا غلبه نكرده اند
نشان ميدهد كه خدا بر آنها مسلط است و ميتواند آنها را از خط كفر و گناه
به خط اطاعت درآورد وليكن آنها را به حال خود آزاد ميگذارد آنها با استفاده
از اين آزادي به كفر و گناه مشغول مي شوند. از
اين آزادي، كشف ميشود كه خدا كفر و گناه آنها را مي خواهد و اين كفر و
گناه طبق مشيت خدا واقع ميشود زيرا اگر نخواهد كفر و گناهي باشد با استفاده
از قدرت و تسلط خود كه ميتواند كافر را از خط كفر و گناه برگرداند. لازم
است كه مانع وجود كفر و گناه شود و از وقوع آن جلوگيري نمايد مانند شما كه
مشاهده ميكنيد انساني نابينا نزديك است كه در چاهي سقوط كند و ميتوانيد
دست او را بگيريد و مانع سقوط او شويد وليكن چنين كاري نميكنيد تا او در
چاه سقوط كند. اين بي اعتنايي و يا واگذاري انسان نابينا برهان اين حقيقت
است كه شما خواسته ايد او در چاه سقوط كند. گناهكاران و كفار و
منكرين مانند همان نابينايان هستند كه در خط عبور مشرف به چاه هاي شرك و
گناه شده و در آن سقوط ميكنند و خدا ميتواند مانع سقوط آنها شود وليكن
مانع نميشود و آنها در چاه سقوط ميكنند. در اين جا به علاوه دانشمندان از
خدا مي پرسند كه اي خدا تو مي توانستي مانع اين سقوط بشوي و نشدي. يا بايستي در اين سقوط مصلحتي به نفع بشريت باشد كه
رعايت آن مصلحت مانع دستگيري آنها شده باشد يا اگر مصلحتي نيست و بلكه صد
در صد اين سقوط توأم با مفسده است و تو اي خداي ما ميتوانستي مانع سقوط
شوي و نشدي. دليل خودداري خداي قادر و
توانا از سقوط انسان ها در كفر و گناه چيست ؟ با همين حساب ها بسياري
از مشركين و كفار شايد به همراه آنها عده زيادي از علماء و دانشمندان، كفر و
گناه بشريت را مربوط به مشيت خدا دانسته خدا را مسئول اين كفر و گناه
شناخته و خود را از اين مسئوليت تبرئه نموده اند. احاديث و آيات در اين كه
اعمال انسان ها و حوادث طبيعت هردو طبق مشيت خدا واقع ميشود زياد است. حديث
در كتاب كافي راجع به داستان گناه آدم و ابليس ميفرمايد: خداوند آدم را
نهي كرد كه از ميوه درخت بچيند وليكن خواست كه بچيند و خدا ابليس را از
ترك سجده آدم نهي كرد وليكن خواست كه سجده نكند. يعني
ميوه چيني آدم و تكبر ابليس گرچه برخلاف امر و نهي خدا بود وليكن برخلاف
مشيت خدا نبود و همچنين عقل انسان قضاوت ميكند كه خداوند اين همه
كفر و گناه و شرك و شرور را خواسته است كه باشد و انسان هاي كافر و گناهكار
بر مبناي خواست خدا و مشيت او به شرك و گناه كشيده شوند زيرا اگر خدا
نخواسته بود ميتوانست مانع وقوع شرك و گناه شود و نشده است به همان
دليل كه گفتيم مي تواند مانع از سقوط نابينا در چاه هلاكت شود و نشده است.
بنابراين سقوط را خواسته است و ما در ارتباط با مشيت خدا و مشيت انسان با
اين كه حوادث به مشيت خدا واقع ميشود، خدا مسئول آن نیست. دلیل آن خواستن هم این است که خداوند به تمامي
انسانها اراده وآزادي داده و چنين خواسته است كه انسانها به اراده و آزادي
خود در خط تكامل حركت نموده و خود را به سعادت برساند. اگر تقدير بر اين
است كه انسانها آزاد باشند و آزادانه حركت كنند بايستي كافر و مؤمن هر دو در
حركت در خط ايمان و تقوي و يا كفر و گناه آزاد باشند. حقيقت هم همين است كه فقط آزادي، آگاهي به وجود ميآورد
و اگر آزادي از انسان سلب شود از آگاهي هم محروم ميشود حركات جاهلانه
و يا اجباري، منشاء پيدايش علم و دانش نيست حركات جاهلانه مانند حركت حيوانات
است كه در طول تاريخ نتوانسته اند از حركت خود، آگاهي به وجود آورند، حركت
اجباري هم مانند توقف و حبس زندانيان در زندان است كه يك زنداني در زندان
نمي تواند از حبس و توقف خود نتيجه علمي بگيرد. همه جا شكايت دارد از كسي كه
او را حبس نموده و هرگز توجه به فساد اعمال خود پيدا نميكند و اگر هم پيدا كند
يك آگاهي محدود و ضعيفي بيشتر نيست. خداوند براي متوقف ساختن كفار از حركت
در خط كفر و گناه لازم است كه يا مانع بزرگي سر راه فعاليت و حركت آنها به
وجود آورد كه در اين صورت در خط حركت محبوس ميشود و يا اينكه علم و آزادي
را از آنها سلب كند كه در اين صورت مانند حيوانات در خط ترقي و تكامل متوقف
ميشوند. بهترين نقشه براي پيدايش علم و آگاهي همين است كه خداوند
آنها را در خط كفر و گناه آزاد نموده و زمينه فعاليت هر چه بيشتر براي آنها
فراهم كند همان طور كه براي اهل ايمان زمينه حركت در خط ايمان فراهم كرده
است تا كافر و گناهكار به مرز نتيجه اعمال كفر وگناه خود كه همان پرتگاه ها
و سقوط ها باشد برسند و بفهمند و بدانند كه از كفر و گناه آنها چه آثاري به وجود
آمده است. آنها گرچه با تبليغ و هدايت معنا و مفهوم
جهنم را درك نميكنند وليكن بعد از آن كه در مسير حركت جهنمي ساختند و به آن
مبتلا شدند يك چنين ادراكاتي براي آنها به وجود ميآيد و خود را محكوم ميكنند
كه چه كرده اند و به چه راهي رفته اند. پس از آن كه به نتايج اعمال خود
كه همان آتش هاي جهنم است رسيدند از دو حال خارج نيستند يا اين كه به خداي
خود پناهنده ميشوند و نجات خود را از او ميخواهند و سر به خط اطاعت و بندگي
ميگذارند كه در اين صورت راه برگشت هميشه به روي آنها باز است و يا اين كه
به يأس و نااميدي كامل مبتلا ميشوند و جهل و جهالت بر آنها حاكميت پيدا ميكند
كه در اين صورت خود آنها محكوم ميشوند كه چرا حاضر به نجات خود نيستند. در
اين رابطه خداوند ميفرمايد: فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين.
يعني كفار محكوم و معذب ميشوند و جز حمد و ستايش براي خدا چيزي نمي ماند كه
در اين صورت كفار خود را محكوم ميكنند و از خدا و يا راهنمايان طريقه توحيد تشكر
دارند كه آنها را راهنمائي كردند و اينها به آن راهنمائي ها بي اعتنائي نمودند
و در عين حال عواقب كفر آنها و زندگي جهنمي آنها
براي اهل ايمان و تقوي پندآميز است چرا كه آنها را بهتر و بيشتر به سوي
ايمان و تقوي حركت ميدهد. پس اكنون كه خواهي نخواهي
كافر بايستي به كفر و گناه خود مجازات و معذب شود و بهتر اين است كه آن مجازات به دست خود آنها باشد نه به اراده خداوند
متعال. (تفسیر
سوره انعام)